به قلبم خانه کردی بد نکردی
مرا دیوانه کردی بد نکردی
چه خوش شیرین نگاهی با تبسم
به من دزدانه کردی بد نکردی
بگرد آتش شمع ات دلم را
خوشا پروانه کردی بد نکردی
درین گیتی مرا با عقل جانم
زهی بیگانه کردی بد نکردی
که بهمن را به افسونی در عالم
عجب افسانه کردی بد نکری
برا اونایی که تو ساحلند دریا خیلی آرومه ولی دریا واسه خودش ..... | |
من آن موجم که آرامش ندارم
این شعر برای اقاقی عزیز که بهتر بشناسه
|
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند .
فرشته پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته .
شاعر پر فرشته را لای ذفتر شعرش گذاشت و شعر هایش بوی آسمان گرفت
وفرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت .
خدا گفت : دیگر تمام شد .
دیگر زندگی برای هر دوتاشون دشوار می شود .
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است
و فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان .