پاییز
و باران سخت می بارد در یک شب سرد پاییزی ودر کناره پنجره ایستاده ام و به دوردست خیره شده ام من وقتی کنار پنجره می ایستم دلم می گیرد. ساحل بهانه ای است تا هرز گاهی بغض هایم را در خلوت آن در پناه صخره هاخالی کنم . من حقیقت را به تو گفتم و تو نیاموختی حقیقت *سکوت * است .دوباره دقیقه هارو کند و آهسته می بینم
واقعا عالیه
زیباست.می دونی یه جورایی به دلم نشست منظورم شعر های بسیار خوب شماست.
همه آدما غریبن اما نه شبیه من
آخه قلب هیچ کسی این جوری تنها نمی شه